جدول جو
جدول جو

معنی طاق دار - جستجوی لغت در جدول جو

طاق دار
تاکدار آسمانه دار، پاسدار نگهبان
تصویری از طاق دار
تصویر طاق دار
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از یطاق دار
تصویر یطاق دار
خوابگاهبان نگاهبان خوابگاه پاسبان: (آنجا) اگرچه پاسبان ویطاق داران بسیارند هم ایمن نیستم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طوق دار
تصویر طوق دار
دارای طوق، دارای گردن بند، پرنده ای که خطی سیاه یا سفید مانند گردن بند بر گردن دارد، از قبیل قمری و کبوتر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طبق دار
تصویر طبق دار
تبگدار باربر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طوق دار
تصویر طوق دار
چنبره دار پرگر دار، گرفتار بندی درفشدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طاقدار
تصویر طاقدار
نگهبان و محلفظ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طاقدار
تصویر طاقدار
آن چه دارای طاق است، دارای ایوان، مجازاً، نگهبان، محافظ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وام دار
تصویر وام دار
مدیون
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از باقیدار
تصویر باقیدار
بدهکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باقی دار
تصویر باقی دار
کسی که باقی داشته باشد آنکه مبلغی وام داشته باشد وامدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راز دار
تصویر راز دار
سر نگاهدار، دارنده راز کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جام دار
تصویر جام دار
ساقی، پیاله دهنده
فرهنگ لغت هوشیار
چیزی که دارای خار و شوک باشد خار آور سیم خار دار، کرمی که در مصر و هندوستان زیاد دیده میشود و از مهمترین آفات پنبه است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داو دار
تصویر داو دار
ادعا کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاج دار
تصویر تاج دار
بمنزله افسر بردار اعدام بر سردار: (خدیو تاجدارانی و آن کو همچو تیغ تو دو رویی کرد در ملکت سر او تاج دار افتد) (بدر چاچی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سال دار
تصویر سال دار
سالمند، سال دیده، پیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فام دار
تصویر فام دار
وام دار، قرض دار، مدیون، برای مثال فام داران تو باشند همه شهر درست / نیست گیتی تهی از فام ده و فام گذار (سوزنی - لغتنامه - فام دار)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاج دار
تصویر تاج دار
دارای تاج، کنایه از پادشاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مال دار
تصویر مال دار
متمول، ثروتمند، صاحب مال، صاحب چهارپا و ستور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طرف دار
تصویر طرف دار
جانب دار، حامی، حاکم، سرحد دار، مرز دار، مرزبان
طرف دار انجم: کنایه از آفتاب
طرف دار پنجم: کنایه از مریخ، پادشاه ترکستان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باقی دار
تصویر باقی دار
کسی که مقداری از مالیات یا بدهی خود را پرداخت نکرده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باد دار
تصویر باد دار
پرباد، دارای باد مثلاً لاستیک باددار، بادآور، نفخ آور، دارای ورم، آماس کرده، کنایه از شخص متکبر و خودپسند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاخ دار
تصویر شاخ دار
دارای شاخ، ویژگی حیوانی که شاخ دارد، کنایه از دروغ، دروغ شاخ دار، کلۀ گوسفند که آن را طبخ می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طاق طارم
تصویر طاق طارم
کنایه از آسمان، چرخ روان، چرخ چنبری، چرخ دولابی، چرخ مقوّس، چتر آبگون، چرخ نیلوفری، خرگاه مینا، چرخ خضرا، سقف لاجورد، گنبد کبود، کلّۀ خضرا، دریای اخضر، چتر کحلی، چرخ گردان، رواق چرخ، طاق ازرق، رواق فلک، کلّۀ نیلوفری، قلزم نگون، طاق کحلی، چرخ اخضر، سقف مینا، چرخ دوّار، چرخ آبنوس، طارم اخضر، طاق فیروزه، رواق کبود، رواق زبرجد، چرخ خضرا، چرخ مقوّس، چرخ کبود، چرخ نیلوفری، چرخ مینا، قبّه خضرا، چرخ بلند، طاس آبگون، رواق نیلگون، چرخ دوّار، چرخ دولابی، طاق مقرنس، طاق نیلوفری، چرخ آبنوس، چرخ بلند، گنبد لاجوردی، چرخ گردان، طاق خضرا، طارم فیروزه، خرگاه سبز، طاس نگون، چرخ اخضر، چادر لاجوردی، چرخ کبود، طاق لاجوردی، چرخ روان، چرخ چنبری، گنبد طارونی، طارم نیلگون، چرخ مینا، طاس افلاک، تشت غربالی، طاق مینا، چتر مینا، طارم اطلس، خرگاه گردان، پردۀ نیلگون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طشت دار
تصویر طشت دار
خادمی که جهت شستن دستها آب می ریزد، نگهبان و متصدی شت خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طبر دار
تصویر طبر دار
پارسی تازی گشته تبر دار دارنده تبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طاق طاق
تصویر طاق طاق
صدای زدن شمشیر و جز آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طاق طارم
تصویر طاق طارم
تاک تارم، آسمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طاق باز
تصویر طاق باز
ستان بر پشت. یا طاق باز خفتن (خوابیدن)، بر قفا خفتن ستان خوابیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طاعتدار
تصویر طاعتدار
مطیع، حاضر فرمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طناب دار
تصویر طناب دار
چاتو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عار دار
تصویر عار دار
ننگین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عرق دار
تصویر عرق دار
خوی دار کسی که عرق کرده دارای عرق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کار دار
تصویر کار دار
انکه دارای کار شغلی است، عامل والی حاکم: (پس شداد بخلیفتان خویش نامه نوشت بجهان اندر هر کجا پادشاهی وی بود امیران و خلیفتان و کار داران و وکیلان و استواران وی بودند و آنچه بدین ماند) (تاریخ بلعمی)، وکیل مامور، سکه زننده سازنده پول، مامور سیاسی که در غیاب وزیر مختاریا سفیر کبیر موقتا. نمایندگی دولت خود را نزد دولت دیگری عهده دار میشود شارژدافر یا کار دان فلک. هفت سیاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گاز دار
تصویر گاز دار
جوشی چون دوغ جوشی مایعی که دارای گاز است آب گازدار دوغ گازدار
فرهنگ لغت هوشیار