- طاق دار
- تاکدار آسمانه دار، پاسدار نگهبان
معنی طاق دار - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
خوابگاهبان نگاهبان خوابگاه پاسبان: (آنجا) اگرچه پاسبان ویطاق داران بسیارند هم ایمن نیستم
دارای طوق، دارای گردن بند، پرنده ای که خطی سیاه یا سفید مانند گردن بند بر گردن دارد، از قبیل قمری و کبوتر
تبگدار باربر
چنبره دار پرگر دار، گرفتار بندی درفشدار
نگهبان و محلفظ
آن چه دارای طاق است، دارای ایوان، مجازاً، نگهبان، محافظ
مدیون
بدهکار
کسی که باقی داشته باشد آنکه مبلغی وام داشته باشد وامدار
سر نگاهدار، دارنده راز کسی
ساقی، پیاله دهنده
چیزی که دارای خار و شوک باشد خار آور سیم خار دار، کرمی که در مصر و هندوستان زیاد دیده میشود و از مهمترین آفات پنبه است
ادعا کننده
بمنزله افسر بردار اعدام بر سردار: (خدیو تاجدارانی و آن کو همچو تیغ تو دو رویی کرد در ملکت سر او تاج دار افتد) (بدر چاچی)
سالمند، سال دیده، پیر
وام دار، قرض دار، مدیون، برای مثال فام داران تو باشند همه شهر درست / نیست گیتی تهی از فام ده و فام گذار (سوزنی - لغتنامه - فام دار)
دارای تاج، کنایه از پادشاه
متمول، ثروتمند، صاحب مال، صاحب چهارپا و ستور
جانب دار، حامی، حاکم، سرحد دار، مرز دار، مرزبان
طرف دار انجم: کنایه از آفتاب
طرف دار پنجم: کنایه از مریخ، پادشاه ترکستان
طرف دار انجم: کنایه از آفتاب
طرف دار پنجم: کنایه از مریخ، پادشاه ترکستان
کسی که مقداری از مالیات یا بدهی خود را پرداخت نکرده
پرباد، دارای باد مثلاً لاستیک باددار، بادآور، نفخ آور، دارای ورم، آماس کرده، کنایه از شخص متکبر و خودپسند
دارای شاخ، ویژگی حیوانی که شاخ دارد، کنایه از دروغ، دروغ شاخ دار، کلۀ گوسفند که آن را طبخ می کنند
کنایه از آسمان، چرخ روان، چرخ چنبری، چرخ دولابی، چرخ مقوّس، چتر آبگون، چرخ نیلوفری، خرگاه مینا، چرخ خضرا، سقف لاجورد، گنبد کبود، کلّۀ خضرا، دریای اخضر، چتر کحلی، چرخ گردان، رواق چرخ، طاق ازرق، رواق فلک، کلّۀ نیلوفری، قلزم نگون، طاق کحلی، چرخ اخضر، سقف مینا، چرخ دوّار، چرخ آبنوس، طارم اخضر، طاق فیروزه، رواق کبود، رواق زبرجد، چرخ خضرا، چرخ مقوّس، چرخ کبود، چرخ نیلوفری، چرخ مینا، قبّه خضرا، چرخ بلند، طاس آبگون، رواق نیلگون، چرخ دوّار، چرخ دولابی، طاق مقرنس، طاق نیلوفری، چرخ آبنوس، چرخ بلند، گنبد لاجوردی، چرخ گردان، طاق خضرا، طارم فیروزه، خرگاه سبز، طاس نگون، چرخ اخضر، چادر لاجوردی، چرخ کبود، طاق لاجوردی، چرخ روان، چرخ چنبری، گنبد طارونی، طارم نیلگون، چرخ مینا، طاس افلاک، تشت غربالی، طاق مینا، چتر مینا، طارم اطلس، خرگاه گردان، پردۀ نیلگون
خادمی که جهت شستن دستها آب می ریزد، نگهبان و متصدی شت خانه
پارسی تازی گشته تبر دار دارنده تبر
صدای زدن شمشیر و جز آن
تاک تارم، آسمان
ستان بر پشت. یا طاق باز خفتن (خوابیدن)، بر قفا خفتن ستان خوابیدن
مطیع، حاضر فرمان
چاتو
ننگین
خوی دار کسی که عرق کرده دارای عرق
انکه دارای کار شغلی است، عامل والی حاکم: (پس شداد بخلیفتان خویش نامه نوشت بجهان اندر هر کجا پادشاهی وی بود امیران و خلیفتان و کار داران و وکیلان و استواران وی بودند و آنچه بدین ماند) (تاریخ بلعمی)، وکیل مامور، سکه زننده سازنده پول، مامور سیاسی که در غیاب وزیر مختاریا سفیر کبیر موقتا. نمایندگی دولت خود را نزد دولت دیگری عهده دار میشود شارژدافر یا کار دان فلک. هفت سیاره
جوشی چون دوغ جوشی مایعی که دارای گاز است آب گازدار دوغ گازدار